کد مطلب:327659 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:493

فضل الله صبحی
مرحوم فضل الله مهتدی، مشهور به «صبحی» (متوفی 1341. ش)، پژوهشگر، نویسنده، سخنران و داستان گوی توانا و شهیر معاصر، در كاشان دیده به جهان گشود. او در خانه ای دیده باز كرد كه «از قدمای احباء» محسوب می شدند، و خویشاوندی دوری با حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت) داشتند، [1] طبعا او نیز در راه همان خاندان پا گذاشت، الواح و آثار بهاء را حفظ و كتب بهائیان را تماما مطالعه كرد. [2] سپس برای تبلیغ این مسلك به شهرهایی چون قزوین، زنجان و آذربایجان رفت. [3] مدتی نیز در عشق آباد (قلمرو وقت امپراتوری تزاری) اقامت كرد و به نسخه برداری از الواح عباس افندی و دیگر مبلغان بهائیت مشغول شد. [4] سفر اخیر وی سه سال به طول انجامید و دیدگاهش در این سفر (به دلیل آنچه از سوء رفتار بهائیان و حتی مبلغان تراز اول این مسلك با یكدیگر و نیز مردم مشاهده كرد) نسبت به بهائیت كمی سست گردید، اما البته «ایمان و اعتقاد» وی به «اصل امر» بر جای ماند و به شوق دیدار عبدالبهاء عباس افندی (پیشوای بهائیت) راهی حیفا شد. [5] .

اشتیاق بسیاری كه صبحی به دیدار با عبدالبهاء داشت، پس از نخستین دیدار وی با افندی، به جای شدت یافتن، سردی پذیرفت. به قول خودش، «چون آنچه را از قبل شنیده و قطع كرده بودم ندیدم، كمی افسرده شدم و مثل اینكه نمی خواستم باور كنم عبدالبهاء این كس است»! [6] چندی از اقامت صبحی در حیفا نگذشت كه عباس افندی او را به عنوان منشی و كاتب مخصوص خود برگزید و محرم اسرار خویش كرد. او در سفرها همراه عباس افندی بود و مناسبات بسیار نزدیكی با وی داشت. عبدالبهاء نیز به وی شدیدا توجه می كرد و در مسافرت ها او را «همیشه پهلوی خویش جای» می داد «و هر جا» می رفت «با خود» می برد، چندان كه خود به صبحی گفته بود: «وفور محبت من تو را مغبوط همه كرده است.» [7] .

صبحی را عبدالبهاء مأمور تبلیغ بهائیت در ایران كرد، از این رو او از حیفا به ایران برگشت و در قزوین، تبریز و همدان به این كار اشتغال یافت. چندی از ترك حیفا نگذشته بود كه عبدالبهاء درگذشت و شوقی افندی (با تلاش مادرش: دختر عبدالبهاء) بر جای وی تكیه زد. این امر خوشایند صبحی نبود. چه، گذشته از حرف و حدیث هایی كه در مورد وصیت نامه ی منسوب به عباس افندی (مطرح شده از سوی شوقی و مادرش) بر سر زبان ها بود و همین امر به انشعاب ها و درگیری های تازه ای میان بهائیان انجامید، صبحی از رذایل اخلاقی شوقی كاملا آگاه بود. این رخدادها، همراه مشاهدات و تأمل های پیشین، صبحی را در بازگشت به ایران و گشت و گذاری كه در میان بهائیان قزوین و.... داشت، دگرگون كرد: «از قزوین به طهران آمدم، اما این بار حالم دگرگون بود. آن جورش و خروش سابق و شور پیشین را نداشتم. قدری معتدل شده بودم. لوح احمد را نمی خواندم و گرد نماز نمی گردیدم و در محافل احبا جز به حكم اجبار نمی رفتم...» [8] اینك او به جای تبلیغ، جوانانی را كه مشتاق تبلیغ برای بهائیت بودند ارشاد می كرد كه از میان راه بازگردند.

در این اثنا او با عبدالحسین آیتی (آواره سابق) كه از بهائیت به آغوش تشیع برگشته بود ملاقات كرد و این امر بر دوری وی از بهائیت شدت و سرعت بخشید. اما محافل بهائی او را آسوده نگذاشتند و تمامی دیدارها و رفتارهای وی را كنترل می كردند و سرانجام نیز محفل بهائیت ایران در 1307. ش حكم طرد و تكفیر وی را صادر كرد. در پی این امر، بهائیان صبحی را شدیدا آزار دادند، به گونه ای كه حتی وی از خانه ی پدر رانده شد و ناگزیر گردید خانه ای در سنگلج برای خود تهیه كند.

توالی عمل ها و عكس العمل ها، سرانجام صبحی را به نگارش و انتشار دو كتاب به نام های «كتاب صبحی» (انتشار 1312. ش) و «پیام پدر» (1335. ش) وادار ساخت كه در آن ها ضمن شرح ترفندهای تبلیغاتی و ریاكاری ها، ظاهرسازی ها، مظلوم نمایی ها، و فسادهای اخلاقی و اقتصادی سران بهائیت، ماهیت پوشالی این مسلك و تناقضات آشكار آن را افشا كرده و دلایل بریدن خود از فرقه ی ضاله را به شیوایی باز گفته است.

صبحی - كه فردی دانشمند و آشنا به ادب و فرهنگ فارسی، و دارای قدرت بیان و قلم بود - پس از دوره ای انزوا، در 1312 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در مدارس مختلف به تدریس ادبیات فارسی اقدام كرد. [9] همچنین در سال 1319 در سازمان تازه تأسیس رادیو، اجرای برنامه و داستان گویی برای كودكان و نوجوانان را به عهده گرفت و بیش از بیست سال این مسئولیت را با توانایی انجام داد. برنامه های رادیویی صبحی جاذبه و محبوبیت خاصی داشت و صدای گرمش هنوز در آرشیو رادیو نگهداری می شود. وی همچنین در زمینه ی گردآوری داستان های فولكوریك ایرانی از سراسر كشور نیز سهمی وافر داشت و به همین مناسبت به عضویت «انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی» درآمد. تألیفات گوناگون او بارها تجدید چاپ شده و بعضا به زبان های خارجی، از جمله: آلمانی، چكی و روسی ترجمه شده است. [10] .

صبحی در 17 آبان 1341 در تهران درگذشت و در آرامگاه ظهیرالدوله روی در نقاب خاك كشید. [11] .


[1] فضل الله مهتدي صبحي، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، تهران، نشر علم، 1384، ص 122.

[2] همان جا.

[3] همان، ص 23.

[4] همان، ص 149.

[5] همان، ص 177.

[6] همان، ص 181.

[7] همان، ص 221.

[8] همان، ص 252.

[9] هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ايران، تهران، فرهنگ معاصر، 1382، ج 6، ص 975.

[10] راهنماي كتاب، سال 5، ش 8 و 9، صص 825 - 826.

[11] همان جا.